غزل ذیل را نیز در دیوان حافظ (در چند نسخه‌ی معتبر) نقل کرده‌اند و ما هم در اینجا می‌آوریم که باز عارف شیراز از وضع و روزگار خود شکایت دارد و علل آن را هم به اختصار (مانند فردوسی در شاه‌نامه در موقع غلبه‌ی اعراب بر ایران) برایمان باقی گذاشته و اگر درست بنگریم باید اعتراف نماییم که بسیاری از بدبختی‌های ما مردم سرزمین ایران را همین کیفیات و احوال ایجاد نموده و با خود زیادتر کرده و به یادگار باقی گذاشته است :
این چه شور است که در دور قمر می‌بینم // همه آفاق پُر از فتنه و شَر می‌بینم
هرکسی روزبه‌هی می‌طلبد از ایام // علت آن است که هر روز بَتَر می‌بینم
ابلهان را همه شربت زِ گلاب و قند است // قوت دانا همه از خون جگر می‌بینم
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان // طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم
دختران را همه جنگ است و جدل با مادر // پسران را همه بدخواه پدر می‌بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد // هیچ شفقت نه پدر را به پسر می‌بینم
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن // که من این پند بِه از دُرّ و گوهر می‌بینم
این ضجه‌ی مردم و آب و خاکی است که در طول تاریخ خود مصیبت بسیار دیده و خدا می‌داند که فردایش و پس‌فردایش از چه قرار خواهد بود . از خداوند قادر متعال بخواهیم که خوب و در زیر سایه‌ی معدلت و آزادی و بزرگواری باشد ؛ انشاءالله تعالی .
آشنایی با حافظ ( محمدعلی جمااده )

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حقوق جزا یادداشت های دکتر امیر حمزه مهرابی رایانه سیستم کاتب استيل زرّين گروه تولیدی ایلکا Aaron دانلود روزانه | دانلود فیلم و سریال مجاز فوستالژیک