حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدایتعالی آفریده است بلند و برومند ، هیچیک را آزاد نخوانند مگر سرو را که ثمر ندارد ، در این چه حکمت است ؟ گفت هر یکی را دخلی معین است و وقتی معلوم ، که گاهی بوجود آن تازه است و گهی بعدم آن پژمرده ، سرو را هیچ از این نیست و همه وقت تازه است و این صفت آزادگان است [؟!]
بر آنچه میگذرد دل مَنه که دجله بسی // پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گَرَت ز دست برآید چو نخل باش کریم // وَرت ز دست نیاید چو سَرو باش آزاد
گلستان ( مصلحالدین سعدی شیرازی )
درباره این سایت