کُنشگرایی صریح جنبشهای توتالیتر ، و ترجیح تروریسم از سوی آنها بر انواع فعالیتهای ی دیگر ، نخبگان روشنفکر و اوباش را یکسان جذب کرده بود ؛ درست بدین خاطر که این تروریسم با آن تروریسم پیشین جوامع انقلابی ، آشکارا متفاوت بود . پیش از این ، بگونهای حساب شده چنین تصور میشد که عملیات تروریستی تنها راه از میان برداشتن برخی از شخصیتهای برجستهای باشد که بخاطر مقام یا خطمشیهایشان ، نماد ستمگری گشته بودند ، اما اکنون دیگر چنین برداشتهایی از تروریسم مطرح نبود . آنچه که برای این نسل سخت جاذبه داشت ، تروریسمی بود که بگونهی یکنوع فلسفهی ی درآمده بود ، فلسفهای که نومیدی ، خشم و بیزاریِ کوری را بیان میکرد و بیانگر یکنوع اظهار وجود ی بود که در آن از اوباش استفاده میشد ؛ فلسفهای که با شوق و ذوق در جستجوی اشتهار به اعمال پرآوازه بود و اراده کرده بود که حتی به بهای جان خویش ، وجود خود را بر قشرهای بهنجار جامعه تحمیل کند . درست همین روحیه و همین فلسفه ، گوب را واداشته بود که دیری پس از شکست نهایی آلمان نازی با شادمانی اعلام کند که نازیها در صورت شکست میدانند که درهای پشت سرشان را چگونه ببندند و چکار کنند که سدهها فراموش نگردند .
درست در همین جا است که میتوان معیار معتبر تشخیص نخبگان از اوباش را در فضای ماقبل توتالیتر پیدا کرد . آنچه که اوباش میخواستند و گوب با دقت بینظیری آنرا بیان داشته بود ، دسترسی [یا ورود] به تاریخ حتی به بهای نابودی بود .
توتالیتاریسم ؛ حکومت ارعاب ، کشتار ، خفقان ( هانا آرنت )
درباره این سایت