. سپاه دوست و دشمن را عزیز داشتم که متاع باقی خود را به مال فانی میفروشند و در معارک و مهالک خود را میاندازند و جانفشانی مینمایند
و مردی که از جانب دشمن با من خصمی کرد و شمشیر کشید و نسبت با ولی نعمت خود راسخالاعتقاد بود ، ویرا بسیار دوست داشتم و چون نزد من آمد قدر وی را دانسته معتمد خود ساختم و به وفا و حقیقت ویرا شناختم
و آن سپاهی که حق نمک و وفاداری را فراموش کرد و وقت کار از صاحب خود رو گردان شد و نزدِ من آمد ویرا دشمنترینِ مردم داشتم
و در جنگ طوقتمشخان اُمرای وی به من پیغامها کردند و عرایض نوشتند و حق نمک طوقتمشخان را که صاحب ایشان و دشمن من بود فراموش کردند ، بر ایشان نفرین کردم که حق ولی نعمت خود را فراموش کرده حقیقت و وفا را بر گوشه نهادهاند و نزد من آمدهند با خود گفتم که با مربی خود چه وفا کردهاند که با من خواهند کرد
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )
درباره این سایت