مرا می‌کُشی ؟ نه ! می‌بخشی ، من حرف خواهم زد . آمده‌ام تا از این لذّت بهره‌مند شوم . آه ! رؤیاهای دوستانِ جوان پُرشورم را که برای زندگی از اشتیاق می‌لرزند ، دوست می‌دارم ! بهارِ گذشته که قصد آمدن به اینجا را داشتی گفتی : آدم‌های متجددی هستند که نظرشان بر این است که همه چیز را نابود کنند و از درِ آدمخواری درآیند . احمق‌ها ! نظرِ مرا نپرسیدند ؛ نظر من این است که لازم نیست چیزی نابود شود ، آنچه لازم داریم این است که اندیشه‌ی خدا را در انسان نابود کنیم ، نحوه‌ی دست به کار شدن ما باید چنین باشد ؛ با همین است که باید شروع کنیم .
ای نژادِ کوردلِ آدمیان که فهم ندارید ! همین که تمام انسان‌ها مُنکر خدا شوند - و فکر می‌کنم که آن‌دوره همانند دوره‌های زمین‌شناسی صورت وقوع خواهد یافت - مفهوم قدیمی جهان بدونِ [نیاز به] آدمخواری از بین می‌رود ، و همینطور هم اخلاقِ قدیمی ، و آنوقت همه چیز از سر گرفته می‌شود . انسان با غرور کبریایی ، تایتان‌وار برکشیده می‌شود و انسان-خدا ظهور می‌کند .
انسان‌ها متحد می‌شوند و از زندگی تمام چیزهای گرفتنی را می‌گیرند ، مُنتها برای لذّت و سعادت در دنیای حاضر . انسان فتح طبیعت را به مدد اراده و دانش ساعت به ساعت گسترش می‌دهد و چنان لذّتی احساس می‌کند که تمام رؤیاهای دیرینه‌اش در مورد لذّات آسمانی جبران می‌شود .
هر کسی خواهد دانست که فانی است و مرگ را مانند هریک از خدایان با غرور و آرامش خواهد پذیرفت . غرورش به او می‌آموزد که لب به شِکوه گشودن از کوتاهی عمر بی‌فایده است ، و برادرش را بدونِ نیاز به پاداش دوست می‌دارد . دوست داشتن برای یک دَم از عمر هم بَس خواهد بود ، اما آگاهی از زودگذر بودن‌ش آتش آن‌را تیزتر خواهد کرد ، آتشی که حالا در میان رؤیاهای عشق جاودانی آن‌سوی گور پخش و پلا شده است .
برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ماشین جوجه کشی مجله اینترنتی بروزنت Haley دل راهنمای خرید کالا و سرویس های مختلف Amber ايحان داستان آشپز شدن من مرکزجراحی های زیبایی و پلاستیک تعمیرکار شما