چون خبر آراستگی فوج من به شاهان بدخشان رسید مستعد جنگ شدند کنکاش در این دیدم که پیش‌دستی کرده تا ایشان لشکرهای خود را جمع سازند ایشان را درهم شکنم و ایلغار کرده خود را به طالخان رسانیدم
چون خبر رسیدن من به طالخان به مسامع شاهان رسید از راه مصالحه درآمده ملازمت کردند من از کنکاش خود راضی شدم و دیدم که غلط نکرده بودم و سلطنت من در ولایت بدخشان رواج یافت و اکثری از سپاه بدخشان آمده ملازمت اختیار کردند
کنکاش یازدهم که در رواج سلطنت خود کردم این بود
که چون شاهان بدخشان به اطاعت من درآمدند متوجه ختلان شدم چون به مملکت ختلان درآمدم بولادبوغا و شیربهرام از بدسلوکی امیرحسین جدا شده بالوس خود رفتند
و من رفته در جلکای دشت کولک اقامت نمودم و جاسوسان تعیین کردم که رفته از لشکر جته و الیاس‌خواجه خبر آورند
و جاسوسان بعد از ده روز خبر آوردند که اُمرای جته اولِ ایشان کوج‌تیمور پسر بیکچک است و دومِ ایشان تیمورنوبکان است و ساریق‌بهادر و شنکوم و تغلق‌خواجه برادر حاجی‌بیک با بیست هزار سوار از موضع خلاتی تا پل سنگین نزول نموده‌اند
و ایلچی نزد من فرستادند که احوال مرا و لشکر مرا به خاطر آورند من لشکر خود را دوباره به نظر ایلچی درآوردم و ایلچی را رخصت دادم
و کنکاش خود را در این یافتم که متعاقب ایلچی روان شوم لیکن لشکر خود را به خود متفق ندیدم و در متفق ساختن لشکر خود کنکاش چنین دیدم که به بعضی مروت نمایم و به بعضی مدارا کنم و گروهی را به مال فریفته سازم و جمعی را به سخن و قول و عهد تسلی دهم
در این حال خبر رسید که تغلق‌سلدوز و کی‌خسرو که از نوکران من بودند شش هزار سوار جته سر کرده بر سر من می‌آورند چون این خبر به مسامع لشکر من رسید تفرقه‌ی خاطر ایشان بیشتر شد و اندیشناک گشتند لیکن امیرجاکو و ایکوتیمور و امیرسلیمان و امیرجلال‌الدین را به خود یافتم
کنکاش دوازدهم که در باب اتفاق لشکر خود کردم این بود
که امیرجاکو و ایکوتیمور و امیرسلیمان و امیرجلال‌الدین را به خلوت طلب داشته و خواستم ایشان را به خود متفق گردانم چون با ایشان خلوت کردم سخن بدیشان این بود که ایشان را شریک دولت خود ساختم تا بر عزیمت خود راسخ شدند
و طایفه که در مقام بی‌اتفاق بودند یک‌یک را به خلوت طلب داشته جداگانه صحبت داشته آنهایی که حریص و طماع بودند به مال و منال فریفته ساختم و گروهی را که نظر بر جاه و منصب و مملکت داشتند آنچه از ملک و ولایت مسخر من شده بود بدیشان نامزد کردم و همه را در میانه‌ی امید و بیم نگاه داشتم و از برای هر یکی کوتلی تعیین کردم
و سایر سپاه را به لقمه و خرقه امیدوار گردانیدم و به شیرین زبانی و گشاده‌رویی ایشان را فریفته‌ی خود ساختم و خدمات ایشان را یکی به دَه بازنموده خوشدل گردانیدم تا آنکه موافق و منافق همگی به من متفق گشتند و عهد بستند که با من در موافقت و جانسپاری به تقصیر راضی نشوند
چون خاطرم از لشکر جمع شد مستعد جنگ الیاس خواجه شدم و در دفع ایشان و روش جنگ چنین کنکاش کردم که پیش‌دستی به کار برم و تا ایشان را خبر شود برای‌شان ترکتاز آورم
درین باب به قرآن مجید فال گشادم این آیه‌ی کریمه به فال آمد کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةٌ کَثِیرَةٌ بِإِذْنِ اللهِ
و چون این بشارت یافتم لشکر خود را تزوک کرده و هفت فوج مرتب ساخته روان شدم بر وقت صبح بر سر تغلق‌سلدوز و کی‌خسرو که هراول شده می‌آمدند رسیدم و در حمله‌ی دوم ایشان را مقهور ساختم و تا کنار پل سنگین که منزل الیاس‌خواجه بود هزیمت دادم
.
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چرا درب اتوماتیک شیشه ای دانلود آهنگ جدید و شاد Mindy Jacob قاف چورس روستای تاریخی و گردشگری آلبالوی سیاه تازه ترين نکات درماني آموزش مناظره با تشیع انگلیسی و اسلام آمریکایی