- من یک معلم هستم آقایان . از اینکه میبینم روستای شما مثل قاطبهی روستاهای کشور ما ، هنوز از داشتن مدرسه محروم است قلباً غمگین هستم و با شما احساس همدردی میکنم . کشور ما مردان و حتی ن بزرگی را در دامان خود پرورش داده بوده است . اگرچه کمتر کسی از آن بزرگان هم از تیغ جلادان در امان بوده است . اما امروزه حتی مجال نمیدهند تا چنین بزرگانی بار بیایند و پرورش پیدا کنند . پیشاپیش ، آنها را به تیغ جلاد میسپارند . در دوران ما ، یکی از این بزرگان تاریخ ، دکتر . بود که کارش معلمی بود . شاید این اسم و اسمهای دیگر بهگوش شما ناآشنا باشد . همینطور است . اما بالأخره ما باید با افتخارات خودمان آشنا بشویم ؛ هرچند چنین آشناییهایی به مذاق آقایان خوش نمیآید . اما کدام کار ما هست که به مذاق آقایان خوش بیاید ؟ یکی از هزاران جنایت این آقایان همیشه این بوده که مردم را از خودشان و از افتخارات خودشان دور و غریبه نگاه دارند . همیشه کارشان این بوده که تخم عداوت و کینه در میان مردم بپاشند . کینه و عداوت مردم به خود مردم . جهل و فقر و فساد و تباهی .
[.]
- . نزولخواری ، نبودن راه ، نبودن وسایل ، نبودن بذر ، نبودن وسایل حفر چاه ، نبودن تأمین کار برای دهقانان صاحب نسق ، نبودن کار برای خوشنشینان ، نبودن بهداشت و درمان ، بیتوجهی به صنایع بومی ، بیتوجهی به نوجوانان و کودکان و جوانان ، بیتوجهی و بیمسئولیتی در قبال هنگ مردم ، ایجاد محیط سوءظن و بدگمانی ، ترویج خرافات ، بدنام کردن کسانی که به مردم و مملکت خودشان عشق و علاقه دارند ، دروغ و باز هم دروغ گفتن به مردم ، وعدههای توخالی و فریب و دغلی ، مملکتفروشی و جاسوسپروری ، عقب نگاه داشتن کشاورزی ما در همان حدود و ثغور دوهزار سال پیش و تحمیق و تهدید مردم ، نوکرپروری ، تحقیر ، خودبدبینی .
باز هم سرفه . یک بار دیگر کفچههای شانههای سمرقندی بیرون زدند و گردن درازش درون دوشهایش گُم شدند ، چانهاش به سینه چسبید و به حالت یک مشت فشرده درآمد ، بار دیگر درحالیکه آب در حلقههای چشمش جمع شده بودند ، سرش را بالا آورد و دکمهی نیمتنهاش را میان انگشتهایش گرفت و گفت :
- پوزش آقایان ، ببخشید .
کلیدر ( محمود دولتآبادی )
درباره این سایت