اصلان جامِ آب از لب طاقچه برداشت و گفت :
- این که نمی شود ؛ پس وضع و کار ما چه رویی پیدا میکند ؟ چهجور می توانیم هم دست در دست گلمحمد داشته باشیم ، هم دشمن خونی او را روی سفرهمان تیمار کنیم ! عاقبت چی ؟
بندار انگشتهای چاق و بلندش را دور زانو در هم پنجه کرد و گفت :
- کار دنیا همینجورها است . چرا نمیشود ؟! . حالا کدام طرف رفت ، خاننایب ؟
کلیدر ( محمود دولتآبادی )
درباره این سایت